تلقی اشتباهی در ایران وجود دارد که فیلمها را جزییات میسازند. جزییات اگر در خدمت یک کلیت یکپارچه نباشند، کارکرد دراماتیک پیدا نخواهند کرد.
کتایون کیخسروی – «ناگهان درخت» صفی یزدانیان فیلمی چندپاره و پر از جزییات است که به فرمی یکپارچه ختم نمیشود. شاعرانهترین و رادیکالترین تجربههای تاریخ سینما نیز منطق درونی خود را میسازند.
«ناگهان درخت» با نمایش نوستالژی و ادای دین به آثار مختلف دور خود میپیچد و نه شخصیت درست میکند و نه ماجرا. بیماجرایی در فیلمهای ضد پیرنگ نیز به ماجرا ختم میشوند. اما تکهپارههای نامنسجم و لحن به شدت شخصی فیلم نمیتوانند به مسٱلهی مخاطب بدل شوند.
نگارنده پیگیر و علاقمند به ادبیات است. با فرافکنی و پروار کردن نشانهها میشود انشاهای متفاوت و مطولی در باب نوستالژی و عمر و عشق از دست رفته و گشایش کدهای ادبی و سینمایی نوشت و راضی شد. اما ادبیترین و شاعرانهترین فیلمها هم منطقی سینماتیک دارند.
کدهای فیلم آن قدر شخصی و از نظر کارگردان آن قدر بدیهی تلقی شدهاند که انگار مخاطب باید جاهای خالی را که واقعا خالی هستند نه پر کردنی، پر کند. فیلمی متشتت و آشفته که هر سمتش سازی جداگانه میزند و از هر جایش میشود واردش شد و به سرعت راه خروج را پیدا کرد. پس از فیلم موفق «در دنیای تو ساعت چند است؟» ناگهان درخت یک فیلم سرگردان آشفتهحال شکست خورده است.